سایمانسایمان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

عشق مامان وبابا

پسر نازم

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام ...عزیز دل مامان ....خوبی..فدات بشم دیروز دوباره صدای قلب نازنینت  رو شنیدم ....آقای دکتر گفتن : نی نی تون خیلی زبله ...گفت از مامانش که زبل تر حتما قربون این همه زبلیت مامان جان ...عشق بی انتهای تو  تمام وجودم رو گرفته ....مهربان تر از همه آدم های دنیا برای مامان ....تو برای ما خیلی عزیزی ...شیرینی وجود تو قابل وصف با چیز دیگه ای تو این دنیا نیست.....عشقم ...وجودم ...نفسم ...محبوبم ....از خدا بخاطر وجود پاکت تو زندگی مون سپاسگذارم.....دوست داریم زودتر بیای پیشمون ...................از  نزدیک ببوسمت ....ببویمت...... ...
27 خرداد 1393

اتنخاب اسم

سلام ...مامانی ...مهربانم ...بزرگ مرد من ...عشق بی انتها امروز 5شنبه روز تعطیله من و بابایی داریم واسه اسم تو نازنین با هم مشورت می کنیم تا بتونیم قشنگ ترین و زیباترین اسم رو که لیاقتش رو داری انتخاب کنیم ---تصمیم اول ما اینه که اسمت ترکی باشه --بعد اسمی باشه که با فامیل قشنگت متناسب باشه ....از همه مهمتر با معنی باشه .............دوست داریم ..امید و شادی زندگی مامان وبابا
15 خرداد 1393

لالایی برای پسر عزیزتر از جانم

سلام عزیز دل مامان ...فدات بشه الهی مامان الهام ...مهربانم امروز می خوام لالایی هایی رو که واست می خونم ..اینجن بنویسم .....آرامش جانم...تقدیم به تو لالا لا لا گل صد پر بخواب ای نازنین دلبر لالا لالا گل نرگس بلا بر تو نیاد هرگز لالا لالا شکر بارت خدا باشه نگهدارت لالا لالا گل سوسن سرت بذار لبت بوسم سرت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالا لالا گل زردم نبینم اشک فرزندم لالا لالا گل نازم چه خوشبختم تورو دارم لالا لالا گل لاله دوست داریم من وخاله لالا لالا بهشته من گل اردیبهشت من لالا لالا گل مریم لالا لالا عزیز من لالا لالا لالا لالا
15 خرداد 1393

پسر عزیزتر از جانم به زندگی ما خوش اومدی

  سلام....مامان گلم ...فدات بشم الهی عزیزتر از جان و وجودم .....مامانی من روز یک شنبه 11/3/93 من و بابا جونت فهمیدیم که میوه عشق مون  پسرهههههههههههههههههههههه........عزیز دلمی مامان جون.....وقتی خانم دکتر عزیز(خانم صحراییان) مانیتور رو روشن کردن چهره زیبا و معصوم و دلنشینت اومد رو صفحه....بابایی هم همراه ما بود قربونت برم الهی که این قدر بابا جونت من و پسرش رو دوستتتتتتتتتت داره....آرامش جانم دستها و پاهای کوچولوت....چشم و بینی نازت...همش مشخص بود ...می مکیدی..عزیز دلم.دستت رو گذاشته بودی روی چشمهات.....بعضی وقتها چشات خوشگلت رو باز می کردی و گاهی می بستی .....عزیز دلمی مامانی ...از شدت هیجان مامان الهام فقط قربون ص...
13 خرداد 1393

5ماهگی دلبندم

عزیز دل مامان ....قربونت برم که هر روز داری بزرگتر از روز قبل میشی ....دیگه کاملا مشخص مامان الهام یه نی نی خوشگل و مهربون داره ....دوستای مامانی همش میگن این کوچولو داره حسابی بزرگ میشه ها ....مامان گلم دوشنبه 5/3/93 نوبت دکتر داشتیم ....صدای قلبت رو دوباره شنیدم ...خانم دکتر (مصباحی)گفتن همه چیز خوبه ....خدا رو شکر کردم و خوشحال از لاینکه سلامت هستی....مامانی هنوز ما جنسیتت رو نمی دونیم ..آقای دکتر به همون نگفتن ...هر چند برای من و بابا هیچ فرقی نمی کنه که چی باشی فقط مهم اینه که سلامت باشی و مهمتر اینه که هدیه خدا هستی و هر چه از دوست رسد نیکوست ......................... دیگه مامان الهام حالت تهوع اش خوب شده ....حسابی داره می خوره تا ف...
7 خرداد 1393

4ماهگی آرامش جانم

قربونت برم الهی مهربانم ....سلام دلم واست خیلی خیلی تنگ شده ..تو این ماه مامان الهام تصمیم گرفت واست لالایی بخونه ..به خاطر همین همش دنبال یاد گرفتن لالایی های خوب بودم ...عزیزتر از وجودم ....وقتی واست می خونم می دونم داری گوش می دی  قربون اون وجود پاکت بشم ....آرامش....عشق بی انتها ....که می گن خودت هستی
7 خرداد 1393

4ماهگی آرامش جانم

قربونت برم الهی مهربانم ....سلام دلم واست خیلی خیلی تنگ شده ..تو این ماه مامان الهام تصمیم گرفت واست لالایی بخونه ..به خاطر همین همش دنبال یاد گرفتن لالایی های خوب بودم ...عزیزتر از وجودم ....وقتی واست می خونم می دونم داری گوش می دی  قربون اون وجود پاکت بشم ....آرامش....عشق بی انتها ....که می گن خودت هستی
7 خرداد 1393

4ماهگی آرامش جانم

قربونت برم الهی مهربانم ....سلام دلم واست خیلی خیلی تنگ شده ..تو این ماه مامان الهام تصمیم گرفت واست لالایی بخونه ..به خاطر همین همش دنبال یاد گرفتن لالایی های خوب بودم ...عزیزتر از وجودم ....وقتی واست می خونم می دونم داری گوش می دی  قربون اون وجود پاکت بشم ....آرامش....عشق بی انتها ....که می گن خودت هستی
7 خرداد 1393

دیدن چهره زیبای دلبندم

عزیز دل مامان ...سلام ...عشقم ..داری لحظه به لحظه بزرگتر میشی ...دریای من ...آرامش من....همه چیزم...معنای زندگی مامان و بابا ....عشقم تاریخ 25/1/93 نوبت سونو سلامتت بود من وبابا رفتیم مطب ساعت 10 صبح ...خیلی بزرگ شده بودی...دست و پاهای کوچولوت...چشات وبینی و لبهای خوشگلت مشخص بود .....من و بابا اولین بار بود که هم زمان داشتیم تو رو می دیدم ....خیلی خیلی خوشحال بودیم ....صدای قلب مهربونت رو بابایی ضبط کرد ....خدایا شکرت به خاطر این نعمت بزرگ....... عزیز دلم .....اون روز نمی دونم چرا خودت رو حسابی جمع کرده بودی ...خانم دکتر (صحراییان)نمی تونست تصویری رو که ازت می خواد بگیره.....چندین بار مامان امتحان کرد تا بالاخره ساعت 8 شب خودت رو باز کرد...
7 خرداد 1393

تولد مهبد عمه

عزیز تر از جانم  یه پسر دایی خوشگل و دوست داشتنی هم  داری که تازه به دنیا اومده ...دقیقا 25 اسفند 92...اسمش مهبد...خیلی دوست داشتنی و مهربونه ...وبازهم فکر می کنم ...تو رو خیلی دوست داره و هم بازی خوبی برای تو میشه .....عشقم ما امسال تمام تعطیلات نوروز رو شمال خونه بابا بزرگت بودیم ...دایی جون صالح هم 20 فروردی با نکیسا جون نامزد کرد ....من مطمئن ام که اون شب خیلی خوشحال بودی .......چون با هم دیگه احساس خیلی خوبی رو تجربه می کردیم ......و شاد بودیم....عزیز دلم تو ی فضای شاد خیلی آروم و خوشحال هستی ....................................دوست دارم ..به اندازه قلب مهربونت
7 خرداد 1393